فیلمی درباره جان دیلینجر گنگستر، سارق و بانک زن مشهور دهه 1930 که البته دقیقا منطبق با واقعیت نیست. به قول منتقدی اگر قرار بر انطباق کامل با واقعیت باشد چرا باید فیلم داستانی ساخت؟ فیلمساز میتواند فیلمی مستند بسازد و بکوشد تا حتی
یک درصد هم از واقعیت تخطی نکند.
مایکلمان هم الزامی به رعایت کامل واقعیت ندیده و مثل هر هنرمند اصیل دیگری، برشهایی از زندگی دیلینجر را که با دلمشغولیهای خودش همخوانی داشته برجستهتر کرده و بخشهایی را هم تغییر داده یا حذف کرده است.
جانی دپ با چهره معصومانهاش درنقش دیلینجر ظاهر شده، ریسک بزرگی که شاید تنها فیلمسازی به بزرگیمان قادر به انجامش بود، بیآنکه حاصل کار فاجعه آمیز شود. دیلینجر به روایت مان، نه یک گنگستر بیرحم که جز غرش مسلسل و کشتار و سرقت دنیایی نداشته باشد که قهرمانی است تراژیک که دورانش سرآمده؛ کسی که مقابل نظم موجود میایستد و عصیان میکند.
بانک زدن در دهه 30، با بلاهایی که بانکها به سر مردم آورده بودند، خیلی هم کار بدی نبود و «دشمن مردم» هم لقبی بود که افبیآی به دیلینجر داده بود نه خود مردم!«دشمنان مردم» بار دیگر هم قابلیتهای فوقالعاده مایکلمان را نمایان میسازد و هم شکوه تمام نشدنی ژانر نوآر و اینکه سینمای گنگستری هنوز هم بیشترین قرابت را با مفهوم جادویی هنر هفتم میتواند داشته باشد.
با دیدن «دشمنان مردم» بیشتر و بهتر میتوان به این حرف منتقدان قدیمی پی برد: «گنگستر اصلا، قهرمانی تراژیک است. گنگستر «نه»ای است در مقابل «بله» بزرگ آمریکایی.»